English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (7926 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be reliant on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pertain U وابسته بودن
pertained U وابسته بودن
pertains U وابسته بودن
appertain U وابسته بودن
appertained U وابسته بودن
appertaining U وابسته بودن
appertains U وابسته بودن
regard U وابسته بودن به نگریستن
regarded U وابسته بودن به نگریستن
regards U وابسته بودن به نگریستن
hinge U وابسته بودن
hinges U وابسته بودن
interrelate U وابسته بهم بودن
interrelates U وابسته بهم بودن
interrelating U وابسته بهم بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
depend U وابسته بودن
depended U وابسته بودن
depends U وابسته بودن
interdepend U وابسته بهم بودن
precursory U وابسته به پیشرو بودن
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
Other Matches
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
associates U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
want U فاقد بودن محتاج بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
consists U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agrees U متفق بودن همرای بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
haze U گرفته بودن مغموم بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
stand U بودن واقع بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
riverrine U وابسته به
febile U وابسته به تب
attache U وابسته
pyrexic U وابسته به تب
cantabrigian U وابسته به
cephalic U وابسته به سر
carpal U وابسته به مچ
of kin U وابسته
diphtheric U وابسته به
subordinated U وابسته
aquatic U وابسته به اب
subordinate U وابسته
correspondents U وابسته
pertianing U وابسته
israelitish U وابسته به
interdependent U وابسته
germane U وابسته
contingent U وابسته
contingents U وابسته
federate U وابسته
congenerous U وابسته
comprador U وابسته
messianic U وابسته به
pyretic U وابسته به تب
pyrexial U وابسته به تب
federated U وابسته
commissarial U وابسته به
relative U وابسته
federates U وابسته
attendants U وابسته
attendant U وابسته
hanger on U وابسته
pertaining U وابسته
correspondent U وابسته
elfin U وابسته به جن
syncop U وابسته به غش
wedded U وابسته
monitorial U وابسته به
adjective U وابسته
adjectives U وابسته
akin U وابسته
attached U وابسته
federating U وابسته
affiliated U وابسته
related U وابسته
sexual organs U وابسته به
dependant U وابسته
dependants U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
levitical U وابسته به
affiliate U وابسته
relevant U وابسته
affiliates U وابسته
pertinent U وابسته
dependent U وابسته
affiliating U وابسته
plantar U وابسته به کف پا
appurtenant U وابسته
attributable U وابسته به
subordinating U وابسته
elysian U وابسته به
subordinates U وابسته
thereof U وابسته به ان
tuitionary U وابسته به
Recent search history Forum search
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
1Material-dependent representative
2bioconjugated
2In order to be interesting you have to be mean
1چندمین
1Country pumkin
2Research approaches are often considered to fall into one of two mutually exclusive categories.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com